سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش ...
درباره ما

بنده اهل روستای کولاک محله بخش کومله از توابع شهرستان لنگرود هستم ، خوشبختی ما این است که منزل پدری ما در کنار منزل یکی از نوادر روزگار و انسانی بزرگ و عارف و شجاع و ایثارگر ، سردار همیشه قهرمان شهید حسین املاکی قرار داشت. و این یکی عنایت های خاص خدا برای ما بود که این بزرگوار را ملاقات و مدتی با او زیستیم و این عنایت خدا،برکات معنوی زیادی برای ما داشت و دارد. روحش شاد.*** این وبلاگ را به امید شادی روح شهید بزرگوار سردار شهید حاج حسین املاکی بنا نهادم و اگر کسی از ایشان خاطره و یا عکسی دارد می تواند در وبلاگ قرار دهد. در صورت تماس در خدمت شما هستم. علی(قاسم) صفرپناه 09112435891
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات
تعداد بازدیدکنندگان :
تعداد افراد آنلاین :
مرکز آموزش ایرانیان
مطالب اخیر وبگاه

 

شهید املاکی ، قهرمان یعنی این. امام خامنه ای(مد ظله العالی)

جوانان غیور و مومن ایرانی الگوی جوانان دنیا هستند.

در تاریخ 1380/2/20رهبر معظم انقلاب اسلامی دیداری با جوانان استان گیلان در مصلای امام خمینی(ره)شهرستان رشت داشتند و در این دیدار دختر خانمی مقاله ای خواند و در آن الگوی جوانان غیور ایرانی را جوانان فلسطینی معرفی کرد. رهبر معظم انقلاب در جواب این دختر خانم فرمودند: این دختر عزیز ما می گوید که ای کاش مد نگاه ما به فلسطین می رسید! می دانید فلسطینیها از چه کسی یاد گرفتند؟ پنجاه سال است که فلسطین اشغال شده است ،بیست سال و پنجاه سال پیش هم فلسطین جوان داشت .این جوان فلسطینی که این گونه به میدان آمده ، از چه کسی یاد گرفته و الگو او کیست؟ الگوی او جوان مبارز مومن با اخلاص لبنانی است ، این را من نمی گویم ، خودشان می گویند. در تظاهراتی که در نوار غزه و ساحل غربی رود اردن -که در منطقه ی فلسطین نشین است راه می اندازند عکس رهبر حزب الله لبنان سید حسن نصرالله را در دست بلند می کنند و راه می برند. آنها پرچم حزب الله لبنان را روی گنبد مسجد الاقصی نصب کردند ، البته صهیونیستها نگذاشتند آن جا بماند ، اما آنها آمدند و نصب کردند، بنابراین او شد الگوی جوان فلسطینی . الگوی جوان لبنانی چه کسی است ؟ حزب الله لبنان از کجا جوشید ؟ او روی کدام سرزمین رویید؟ الگوی او شمایید. او همین شعارهای شما را می دهد ، همین کارهای شما را می کند ، همان پیشانی بند شما را به پیشانی می بندد، مثل رژه ی نظامی بسیج رژه می رود، بنابراین الگوی آن جوان ، سرداران و رزمندگان شهیدی هستند که در خود گیلان امثال آنها را کم نداریم. آنها فداکاری و برای خدا حرف زدن و برای خدا کار کردن را از اینها یاد گرفتند.

شهید املاکی شما جانشین فرمانده لشکر گیلان  وقتی در میدان جنگ در معرض بمباران شیمیایی بود و بسیجی بغل دستش ماسک نداشت ، او ماسک خودش را برداشت و به صورت بسیجی همراهش بست ! قهرمان یعنی این البته هردو شهید شدند، اما این قهرمانی ماند، اینها که از بین نمی رود ،(ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموانا بل احیاء)اینها زنده اند ، هم پیش خدا زنده اند ، هم در دل ما و در فضای زندگی و ذهنیت ما زنده اند.

برگرفته از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی)در جمع جوانان گیلانی در مصلای امام خمینی(ره)شهر رشت 1380/2/20     

 




نویسنده علی صفرپناه در سه شنبه 91/12/22 | نظر

 

تازه به لشکر مان آمده بود ولی با آنکه تازه وارد بود زود نظر همه را به خود جلب کرد ، بااینکه اهل و ساکن لنگرود بود و ما مازندرانی ، و از لحاظ جغرافیایی تفاوت و فاصله زیادی داشتیم با اینهمه ، همه او را دوست داشتیم و چون نگیی در خود جای می دادیم.

همیشه متبسم و با وقار بود و قد و قامت خوبی داشت ، ذره ای تکبر در او دیده نمی شد همه او را از خود و خود را از او می دانستند ، در دوره آموزش اطلاعات هم ، نظر همه ی مسئولین را به (تصمیم و تدبیر) خود متوجه کرده بود.

در منطقه مؤسیسان به سر می بردیم ، شبی مسئول اطلاعات لشکر آمد به مقر ما و بعد از نماز مغرب و عشاء در جمع نیروهای تیپ صحبت کرد و در بین صحبت گفت: برادران از امروز برادر املاکی مسئول اطلاعات عملیات لشکر معرفی می شود. اطاعت از او و همکاری صمیمانه با او ... هنوز صحبت فرمانده تمام نشده بود که حسین آقا مات شده بود از جایش بلند شد و گفت : برادر ... من خود را لایق این مسئولیت نمی دانم همانطوریکه بارها گفته ام ، هستند کسانی که از من قوی تر و لایق ترند .سابقه آنها در تیپ هم از بنده بیشتر است در ضمن خوب بود قبل از بیان این مطلب در جمع ، بنده را در جریان کار می گذاشتید ! فرمانده گفت: بارها سعی کردیم که شما را قانع کنیم اما نشد لذا تصمیم گرفتیم با توجه به توانایی و سوابق و عملکرد و... به شما تکلیف کنیم که این مسئولیت را بپذیرید و این بود وقتی که آقا حسین کلمه تکلیف را شنید، سر جایش نشست و سرش را به زانو گرفت و بعد از دقایقی بلند شد و خطاب به برادران حاضر در جلسه گفت: برادران من برای ادای تکلیف به جبهه آمده ام و به همین خاطر نیت کرده ام که هر چه فرماندهان تکلیف کردند عمل کنم. در حالی که اشک دور چشمانش حلقه زده بود گفت: من برادر شما هستم . من کوچک شما هستم و من مسئول شما نیستم .هرگز مرا به نام فرمانده صدا نزنید.

سردار کمیل کهنسال(همرزم شهید)

 




نویسنده علی صفرپناه در شنبه 91/12/19 | نظر

 

مصاحبه سردار شهید حسین املاکی با خبرنگار صدا وسیمای گیلان

 

 قبل از شروع عملیات نصر 4

 

خبرنگار :لطفا خودتان را معرفی نمایید.

شهید املاکی: اعوذ باالله من الشیطان الرجیم.بسم الله الرحمن الرحیم . بنده برادر کوچک شما حسین املاکی اعزامی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لنگرود وخدمتگزار برادران در جبهه هستم.

خبرنگار: با توجه به اینکه قرآن می فرماید:جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم . به نظر شما ما باید دفاع را تا کی ادامه بدهیم؟

شهید املاکی : همانطور که امام می فرمایند تا فتنه و فساد در دنیا وجود دارد بایستی رزمندگان اسلام و سربازان آقا امام زمان (عج) گوش به فرمان امام بزرگوار در خدمت انقلاب باشند.

خبرنگار: بفرمائید چند ساعتی به عملیات نمانده است، چه احساسی دارید؟

شهید حسین املاکی: احساس خوشحالی می کنم که یکی از خدمتگزاران هستم که در این عملیات برای نابودی کفار و منافقین سهمی دارم.

خبرنگار : بفرمایید چه پیامی برای امت شهید پرور گیلان دارید؟

شهید حسین املاکی: کوچکتر از آن هستم که پیامی بدهم اما از مردم شهید پرور گیلان بخاطر کمکهای بی سابقه شان(کاروان هزار کامیونی)تشکر می کنم و می خواهم که کمکهای خود را برای رزمندگان اسلام همچنان ادامه بدهند و از آنان تقاضامندم که پیرو امام بزرگوار باشند و از رهنمودهایشان استفاده کنند تا بتوانند منافقین و کفار را نابود کنند.

والسلام

یادش گرامی   

 

 

 




نویسنده علی صفرپناه در پنج شنبه 91/11/26 | نظر

 

زمستان سال 1364 بود ، برف همه جا را سفید کرده بود ،آن روز به افتخار برف مدرسه را خودمان تعطیل کردیم، از در خانه که بیرون زدم دیدم در حیاط حاج رحمت املاکی باز شد و صدای گاز ماشین می آمد و صدای پدر و مادر شهید املاکی و اصرار می کردند که تو تازه دیشب آمده ای و العان هم که برف جاده را بسته کجا میری؟ جلو رفتم دیدم حاج حسین با بیل برف جلو در کوچه را تمیز می کرد و میگفت بچه های مردم منتظر من هستند من باید بروم، پدر حاج حسین باز با بغض اصرار می کرد ولی فایده ای نداشت ، چند نفر دیگر هم آمدند(آقای قربان بحری و اکبر سحری یادم است) وبا دیدن حاج حسین خوشحال شدن واحوالپرسی کردند و گفتند برف زیاد است بهتر است نروید ، اما حسین آقا میگفت باید بروم ، به ما گفت سوار ماشین بشوید تا سنگین بشه و ماشین سور نخوره ما سوار شدیم و با زحمت زیاد 300 -400 متری رفتیم ماشین داخل چاله ایی گیر کرد و به من گفت برو از برادرم محمدعلی زنجیز چرخ بگیر و من رفتم و گرفتم و آمدم دیدم خبری از حاج حسین نیست و ایشان رفته بود و با این کار ، جاده برفی را برای مردم باز کرده بود و مردم روستای همجوار سلوش باشنیدن باز شدن راه ، آنها هم دست به کار شدن مسیر جاده تا کولاک محله را باز کردن وجاده روستای آنها هم باز شد و تردد مردم و اتومبیل برقرار شد.

هدف حاج حسین املاکی، رفتن برای انجام کار رزمندگان اسلام و فرزندان مردم در جبهه بود اما در واقع جاده ارتباطی دو روستای سلوش و کولاک محله را باز کرده بود.

 یادش گرامی باد

علی صفرپناه(همسایه شهید)




نویسنده علی صفرپناه در پنج شنبه 91/11/12 | نظر

طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم

Web Template By : Samentheme.ir