ماه محرم1340شمسی در استان گیلان ، شهرستان لنگرود ، بخش کومله ، روستای کولاک محله در یک خانواده متدین کشاورز، همه منتظر یک مهمان تازه وارد هستند ،آقا رحمت شب عاشورا در مسجد محل در حال عزاداری آقا ابا عبدالله الحسین(ع) است یک نفر در گوشی چیزی به او گفت و او گفت یا امام حسین(ع) و با عجله از مسجد خارج شد، مامای محل ما زرافشان خانم(مادر بزرگ همسر شهید املاکی) آماده بود ولی آقا رحمت دستان خود را به آسمان بلند کرد و گفت خدایا به حرمت آقا امام حسین(ع) همسر و فرزندم را سلامت بدار، چیزی نگذشت که صدای گل پسری همه را خوشحال کرد ،آقا رحمت به احترام شب عاشورا و امام حسین(ع) نام فرزند پنجم خود را حسین نهاد و بعد گفت آقا امام حسین(ع) پسرم را به تو سپردم و آرزو کرد که فرزندش حسینی و دوستدار اهل بیت رسول(ص) باشد و چه خوب آرزوی کرد، آقا رحمت با دل و نیت پاک در شب عاشورا، و جه خوب دعایش مستجاب شد و حسین آقا مسیر حسینی بودن را خوب آموخت وبانی خیر خیلی از کارها شد و دست خیلی از مظلومان ،بیچاره ها،فقرا،یتیم ها ،پیران و سالخوردگان ،از فامیل و دور ونزدیک را گرفت و با شروع انقلاب اسلامی با فرزند مولایش ، امام خمینی(ره) پیمان بست برای ساختن ایران اسلامی. سال 1358 وارد سپاه لنگرود شد و با شروع جنگ تحمیلی، به مناطق جنگی اعزام شد و در کنار فرزندان ایران و گیلان زمین هشت سال مردانه از خاک مقدس کشورمان دفاع کرد و در کسوت فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 25کربلا و بعد لشکر قدس گیلان و جانشین لشکر گیلان در روزهای آخر جنگ مردانه در ارتفاعات بانی بنوک با اهدای ماسک شیمیایی خود به یک بسیجی  برای همیشه حسینی و آسمانی شد وبه درجه رفیع شهادت نائل آمد تاقسمت آخر دعای آقا رحمت املاکی در شب عاشورای 1340مستجاب شود و دستش در دست امام حسین(ع) قرار گرفت و برای همیشه پهلوان و قهرمان حسینی باشد به کوری چشم دشمنان اسلام و ایران اسلامی.